Saturday, January 31, 2009

خيلي بد



امروز روز خيلي خيلي بدي را گذراندم


Saturday, January 24, 2009

وقتي



وقتي بغض راه گلويت را مي بندد
وقتي خيلي خسته اي
وقتي ديگر انرژي نداري
وقتي از دست عزيزترين كسانت هم ناراحتي
وقتي ديگر گريه هم آرامت نمي كند

وقتي... راستي اينجور وقتها بايد چكار كرد؟


Sunday, January 18, 2009

صدا

بالاخره امروز صداتو شنيدم و يك كم آروم شدم


Sunday, January 11, 2009

شانه هايت



دلم ميخواد سرم را روي شانه هايت بگذارم و هاي هاي گريه كنم



صبوري



شرط اول مادر بودن صبوري زياده


Wednesday, January 7, 2009

خواب



بعد از مدتها خوابتو ديدم. سعي ميكنم به روي خودم نيارم ولي خيلي دلتنگتم