تنهايي خيلي سخته ولي از اون بدتر وقتيه كه دور و برت پر آدم باشه ولي احساس تنهايي خفه ات كنه
Wednesday, December 31, 2008
Monday, December 29, 2008
Sunday, December 28, 2008
Saturday, December 27, 2008
خوشبختي
اصلا دلم نميخواد اينو بگم ولي بيشتر وقتها احساس ميكنم كه خوشبخت نيستم و فقط دارم اداي خوشبختها را در ميارم
Saturday, December 20, 2008
Thursday, December 18, 2008
ني ني
ني ني را خيلي دوست دارم. از لحظاتي كه باهاش هستم لذت ميبرم. ولي بعضي وقتا خيلي خيلي خسته ميشم. دلم ميخواد يك كم بيشتر بخوابم و يا وقتي كه گرسنه هستم بتونم غذا بخورم كه معمولا نميشه. بايد تمام كارهام را با او تنظيم كنم. سير كه شد من غذا بخورم . جاش كه تميز شد به خودم برسم. وقتي خوابيد به خونه برسم .
ولي بعضي وقتا موقع خوابيدنش ميشينم و نگاش ميكنم و با خودم فكر ميكنم. حالا كه راحت خوابيده به اميد منه ميدونه كه مواظبش هستم ميدونه كه سيرش ميكنم ميدونه كه گرم نگهش ميدارم ميدونه كه تميز ميمونه و اون وقته كه سعي ميكنم به خستگي دايمي ام غلبه كنم و به وظايف مادري ام برسم
Tuesday, December 16, 2008
Wednesday, December 3, 2008
Sunday, November 30, 2008
Tuesday, November 18, 2008
افسردگي
تا چند روز پيش فكر ميكردم كه چه خوبه من دچار افسردگي بعد از زايمان نشدم ولي چند تا مقاله خوندم و ديدم بيشترعلايم افسردگي را دارم و تازه مي فهمم كه چرا همش خسته ام يا همش دلم ميخواد گريه كنم و اكثر وقتا بيحوصله ام. فكرشو كن كه من فكر ميكردم همه اينها مال بيخوابيه!!! واقعا كه من معركه ام
Monday, November 10, 2008
Sunday, October 12, 2008
Saturday, October 4, 2008
Thursday, October 2, 2008
اشكهايم
دلم نميخواد غمگين باشم و سعي ميكنم به چيزي فكر نكنم ولي جلوي اشكهايم كه سرازير مي شوند را نمي توانم بگيرم
Sunday, September 28, 2008
فرشته كوچك من
خداوندا حالا كه اين فرشته كوچك را به من هديه دادي ، توان نگهداري از او را نيز به من بده
.
Tuesday, September 23, 2008
مادر
اين روزها كه خودم مادر شدم، بيشتر به مادرم دقت ميكنم. طفلك چقدر زود شكسته شده و چقدر برام زحمت كشيده و ميكشه. آيا ميتونم منم اين كارها را براي دخترم بكنم؟
.
Saturday, September 20, 2008
هديه
حالم خيلي بهتره. همش با ني ني مشغولم و وقت ندارم به چيزي فكر كنم. وقتي هم خوابه و ميخنده فقط ميشينم نگاهش ميكنم و از خداوند
.
Wednesday, September 10, 2008
ني ني
بالاخره ني ني بدنيا اومد و حالا ديگه حتي وقت نمي كنم خودم رو تو آينه ببينم و هنوز هيچي نشده آرزوي چند ساعت خواب متوالي دارم
Saturday, August 30, 2008
Thursday, August 21, 2008
Wednesday, August 20, 2008
يه عشق قديمي
داشتن يه عشق قديمي مثل يه روياي قشنگ ميمونه كه دلت نمي خواد بيدار شي و اون رويا را پايان يافته ببيني ، با اينكه تو خواب هم ميدوني كه همش خوابه و واقعيت نداره
Tuesday, August 19, 2008
Monday, August 18, 2008
صبر
چرا حالا كه اينقدر بهت احتياج دارم نمي تونم ببينمت؟
تا كي بايد صبر كنم؟ چقدر ديگه ميتونم صبر كنم؟
تو ميدوني؟ من نميدونم...اصلا
Monday, August 11, 2008
Sunday, August 3, 2008
دخترم
از دختر بودن جنينم خيلي خوشحال شده بودم ولي بعضي وقتها فكر ميكنم آيا اونم ميخواد بشه يه زن تنها و غمگين و چشم انتظار مثل من؟
.
Thursday, July 31, 2008
Saturday, July 26, 2008
ديگه تحملم تمام شده
ديگه تحملم تمام شده
...
از اين همه تنهايي
از اين همه خستگي
از اين همه دورويي
از اين همه دلتنگي
...
Monday, July 21, 2008
Sunday, July 20, 2008
بيخوابي
شبايي كه خوابم نميبره بيشتر از پيش به تو فكر ميكنم و خسته تر از قبل ميشم و بازم خوابم نميبره
Wednesday, July 9, 2008
Sunday, July 6, 2008
Tuesday, July 1, 2008
احساس
خيلي قشنگه كه سرت را روي بالش بذاري و چشمات را ببندي و اونو تصور كني. اونوقت ميتوني عطرشو بوكني و سفتي بازوشو زير سرت و داغي لبهاشو روي گردنت حس كني و با همين احساس قشنگ به خواب بري و خوابشو ببيني
Sunday, June 29, 2008
Wednesday, June 25, 2008
عشق
وقتي چند روز متوالي همش به فكرتم و نميدونم چرا و بعدش مي فهمم كه تو هم تو اين چند روز مدام به من فكر مي كردي اونوقت باورم ميشه كه هنوز عشق وجود داره
Wednesday, June 11, 2008
خاطرات
اين روز ها خيلي دلتنگتم و خيلي بهت فكر ميكنم. دلم ميخواد بهت زنگ بزنم ولي مقاومت ميكنم. راستش نمي خواهم تو را هم آشفته كنم. تنها بسنده ميكنم به مرور خاطرات شيرين
Sunday, June 1, 2008
Saturday, May 31, 2008
عاشق واقعي
هميشه براي نشون دادن محبت لازم نيست كه كار خاصي انجام بديم. ميشه يا يه بوسه از سر محبت يا در آغوش گرفتن بدون هيچ كلامي اونو نشون بديم
اگه واقعا عاشق باشي خوب ميتوني معناي اين كارها را درك كني بدون اينكه حرفي زده بشه
Saturday, May 24, 2008
Wednesday, May 21, 2008
همدم
چطور ميشه تو اين هواي بهاري و ملايم كه همه گياهان و جانوران هم نياز به يه همدم را احساس مي كنند ...من به تو نياز نداشته باشم و مدام بهت فكر نكنم؟
Sunday, May 18, 2008
حال بد
اين روزها زياد خوب نيستم. بيحال و خسته و دلتنگم و هيچ چيز باعث خوشحالي ام نميشه. همش دراز مي كشم و به گذشته و آينده فكر مي كنم. به كارهايي كه كردم و كارهايي كه نكردم و كارهايي كه دوست دارم بعدا انجام بدم و حالم بدتر و بدتر ميشه
Wednesday, May 14, 2008
Thursday, May 8, 2008
Easy Ways to Die
Easy Ways to Die :
Take a Cigar daily - You will die 10 years early.
Drink Rum daily - You will die 30 years early.
Love Someone Truly - You will die daily.
Sunday, May 4, 2008
بهار
اين روزها خيلي اعصابم خورده و به همه مي پرم و حوصله هيچ چيزي را هم ندارم. بازم بهار شد و تمام سيستم بدني من به هم ريخته است. مدام در حال عطسه و سرفه و خارش بيني هستم. امروز فهميدم كه تازه بهار نصف شده. خدا به دادم برسه
Tuesday, April 29, 2008
تنهايي و خستگي
Saturday, April 26, 2008
صداي تو
فقط شنيدن صداي تو كافيست تا تمام خاطرات شيرينمان جلوي چشمم رژه بروند و دلم در حسرت ديدار تو بتپد
Wednesday, April 23, 2008
بيشتر از هميشه
بيشتر از هميشه دلتنگ
بيشتر از هميشه غمگين
بيشتر از هميشه عاشق
بيشتر از هميشه منتظر
بيشتر از هميشه بيقرار
بيشتر از هميشه ...بيشتر از هميشه
Sunday, April 20, 2008
Saturday, April 19, 2008
بلاگر و من
مدتها بلاگر فيلتر بود و نمي تونستم بيام اينجا. امروز خيلي اتفاقي آدرس را زدم و در كمال تعجب صفحه باز شد
فقط ميگم كه بيشتر از هميشه دلتنگتم عشق من
اميدوارم ديگه بلاگر فيلتر نشه. حوصله اسباب كشي را اصلا ندارم
Thursday, March 13, 2008
Tuesday, March 4, 2008
بالاخره
اگه دو سال پيش وقتي كه ديدمت بهم گفته بودند كه بايد دو سال صبر كنم تا دوباره ببينمت حتما باور نمي كردم يا از غصه دق ميكردم. اميدوار باز هم مجبور نباشم سالها صبر كنم.
ميدوني، هر وقت كه ميبينمت (حتي بعد از سالها) احساس ميكنم كه هيچي عوض نشده و هنوز هم همونقدر عاشقتم .
Tuesday, February 26, 2008
عاشقانه
Thursday, February 14, 2008
Monday, February 11, 2008
خيانت
شكسپير ميگه:
خيانت تنها اين نيست كه شب را با ديگري بگذراني ... خيانت ميتواند دروغ دوست داشتن باشد !
خيانت تنها اين نيست كه دستت را در خفا در دست ديگري بگذاري ... خيانت ميتواند جاري كردن اشك بر ديدگان معصومي باشد
بلاگر
اين چند وقته بلاگر بازي درآورده. بالاخره هم نفهميدم فيلتره يا نه. هر چند روز يه بار مي تونم وارد بشم ولي بيشتر وقتا نمي تونم. نميدونم از اينجا اسباب كشي كنم يا نه؟
Saturday, February 9, 2008
Wednesday, February 6, 2008
فيلم و جشنواره
فيلم - جشنواره - سينما – تقويم سينمايي - ...
هر كدوم از اينا كافيه كه من بلافاصله بياد تو بيفتم. حالا ببين من چه روزگاري دارم كه تو اين مدت همه اين كلمات را بارها و بارها از همه جا ميشنوم.
Saturday, February 2, 2008
دلم ميخواد
دلم ميخواد كنارم باشي
دلم ميخواد هميشه دوستم داشته باشي
دلم ميخواد تو آغوش تو به خواب برم
دلم ميخواد وقتي نيمه شب بيدار ميشم تو رو كنار خودم ببينم و دوباره با آرامش بودن تو به خواب برم
دلم ميخواد با هم بريم قدم بزنيم
دلم ميخواد شام درست كنم و منتظر اومدنت باشم
دلم ميخواد يه دسته گل بزرگ برام بخري و به ديدنم بيايي
دلم ميخواد هزار بار بهم بگي دوستت دارم و دلم برات تنگ شده
دلم ميخواد....ولي
Monday, January 28, 2008
خيابان پرخاطره
دكتري كه براي بارداري ميرم پيشش تو يكي از فرعي هاي خيابان عباس آباده. اون خيابان را كه حتما يادته. چقدر خاطره داريم از اون جا. حالا كه دارم اينقدر سعي ميكنم ، بايد دقيقا ماهي يه بار برم تو اون خيابان پر خاطره. ديدي بازم اصلا تقصير من نيست؟
Saturday, January 26, 2008
نامه ها
سلام
حال همه ما خوب است
ملالي نيست جز گم شدن گاه به گاه خيالي دور كه مردم آن را شادماني بي سبب ميگويند
با اين همه عمري اگر باقي بود طوري آن را سپري ميكنيم
كه نه زانوي آهوي بي جفت بلرزد و نه اين دل ناماندگار بي درمان
من خودم هستم ، بي خود آينه رو به روي خاطره مگير
هيچ اتفاقي رخ نداده است
تنها شبي هفت ساله خوابيدم و بامدادي هزارساله برخواستم
دارم هي پا به پاي نرفتن صبوري ميكنم
صبوري ميكنم تا تمام كلمات عاقل شوند
صبوري ميكنم تا ترنم نام تو در ترانه كاملتر شود
صبوري ميكنم تا طلوع تبسم تا سهم سايه
تا مرگ خسته از دق الباب نوبتم
آهسته ، زير لب ، چيزي ، حرفي ، سخني بگو
مثلاً وقت بسيار است و دوباره بازخواهم گشت
باران مي آيد
و ما تا فرصت سلامي ديگر خانه نشين ميشويم
كاش نامه را به خط گريه مينوشتم
تنها تكرار نام توست كه مي گويد ديدگانت خواهران بارانند
سرانجام باورت مي كنند
بايد اين كوچه نشينان ساده بدانند
كه جرم باد ز بودن بافته هاي رويا نبوده است
گريه نكن !
راهمان دور دلمان كنارهمين گريستن است
دوباره به ديدنت مي آيم
مي توانم كنار تو باشم و باز بي آواز از اين هم همه بگذرم ؟
اشتباه از ما بود
كه خواب سرچشمه را در خيال پياله مي ديديم
دستمان خالي
دلهامان پر
گفتگوهامان مثلاً ما ...
حالا مهم نيست
مهم نيست كه تشنه به روياي آب ميميريم
از خانه كه مي آيي
يك دستمال سپيد ، پاكتي سيگار ، گزينه شعر فروغ
و تحملي طولاني بياور
احتمال گريستن ما بسيار است
بي قرار بي قرار
مي خواهم بروم ، مي خواهم بمانم
نگفتمت وقتي خاموشم تو در مزن
مي خواهم به رواج عدالت آدمي بينديشم
مي خواهم ساده باشم
امروز هم كسي اگر صدايم كرد
بگو خانه نيست
بگو رفته است شمال
مي خواهم به جنوب بينديشم
مي ترسم ، مضطربم
و با آنكه ميترسم و مضطربم
باز با تو تا آخر دنيا خواهم آمد
مي آيم كنار گفتگويي ساده
تمام روياهايت را بيدار ميكنم
و آهسته و زيرلب ميگويم
برايت آب آورده ام تشته نيستي ؟
مي آيي همسفر شويم ؟
مشكلي پيش نمي آيد
كاري به كار ما ندارند
نه كرم شبتاب و نه كژدم زرد
وقتي دستمان به آسمان رسيد
وقتي كه بر آن بلندي كبود نشستيم
ديگر دست كسي به ما نخواهد رسيد
غروب است
با آنكه ميترسم و با آنكه سخت مضطربم
باز با تو تا آخر دنيا خواهم آمد
اگر مي آمدي مي دانستي
چرا هميشه رفتن به سوي حريم علاقه آسان و بازآمدن از تصرف بوسه دشوار است
خداحافظ ... !
خداحافظ پرده نشين محفوظ گريه ها
خداحافظ عزيز بوسه هاي معصوم هفده سالگي
خداحافظ ... !
شعر از علي صالحي انتخاب شده از مجموعه نامه ها
Friday, January 25, 2008
فرصتي براي شكوفايي عشق
دوستي مطلبي درباره عشق و اينكه چه كسي بايد شروع كننده باشه نوشته بود. منم كامنتي براش گذاشتم كه بدم نيومد اينجا هم بذارمش.
اگه دو نفر واقعا عاشق هم باشند و از بودن با هم لذت ببرند اون وقت اين جريان (شروع كننده كي باشه) اصلا بينشان پيش نمياد.
هر وقت كه احساس نياز كردند (هركدومشون) به هم زنگ ميزنند يا همديگر را مي بينند و قشنگي عشق به همينه.
اگه همش بخواهي احساساتتو كنترل كني و منتظر بموني كه طرفت اول شروع كنه شايد هيچ وقت يه موقعيت خوب براي شكوفايي عشق پيدا نكني.
يه وقت به خودت ميايي و ميبيني كه خيلي ديره و چقدر موقعيت هاي عالي داشتي كه از دست دادي و پشيموني ديگه فايده نداره.
بياييد از با هم بودن لذت ببريم و از ابراز عشق نهراسيم
Wednesday, January 23, 2008
سردمه
· ميدوني ديروز آب شهر قطع شده بود و پكيج كار نمي كرد؟ يخ زدم تا شب.
· آخ عزيزم اينجور وقتا بهم بگو بيام پيشت و بغلت كنم تا گرم گرم بشي.
كاش ميشد هر وقت سردمه بياي پيشم(نميدونم چرا بيشتر وقتا سردمه. تو ميدوني چرا؟؟؟!!!).
Tuesday, January 22, 2008
نگراني
من ميدونم و مطمئنم اگه امروز تو به جاش بودي با من اينجوري برخورد نمي كردي. هرچه قدرهم كه دوستم داشتي و نگران حالم بودي. مگه نه؟
Wednesday, January 16, 2008
Saturday, January 12, 2008
بازم تو
شايد فكر كردن به او باعث بشه كه بتونم كمتر به تو فكر كنم. ولي تو چه فكري مي كني؟ من موفق ميشم يا نه؟
كوچولوي من
بالاخره تصميم گرفتي كه باشي
منتظرت بودم و دوستت داشتم
حالا يه جور ديگه منتظرتم
اميدوارم زياد اذيتم نكني
خانه نشينم نكني
بذاري با انتظار بدنيا اومدنت شاد باشم و احساس بيهودگي نكنم
بتونم به كارهام برسم و همه چيز را براي ورودت آماده كنم.
باشه كوچولوي عزيزمن؟
Tuesday, January 8, 2008
داغ داغ
شام :يه سوپ داغ
بعد از شام :يه قهوه داغ
قبل خواب : يه حمام داغ
خواب:تو يه رختخواب گرم و نرم و يه آغوش داغ
Monday, January 7, 2008
برف
عزيز من الان كجايي؟ داري چكار مي كني؟
تو خونه هستي و داري نهار مي خوري؟
داري حاضر ميشي كه بري سركار؟
يه چرت كوچولو ميزني؟
هر جا كه هستي و هر كاري كه داري انجام ميدي ...
آيا با ديدن اين برفها تو هم دلت ميخواست كه الان كنار من بودي؟
با هم قدم ميزديم در حالي كه دستامون تو دست هم بود؟
يا تو يه رستوران گرم با هم نهار مي خورديم و به بيرون نگاه مي كرديم كه از برف سپيد پوش شده؟
يا تو خونه بوديم و كنار هم دراز كشيده بوديم و من سرمو رو شونه هات گذاشته بودم و تو آغوش گرمت به هيچ سرمايي فكر نمي كردم؟
كدوموشو بيشتر دوست داري عزيز دل من؟
Sunday, January 6, 2008
Saturday, January 5, 2008
دوستت دارم براي هميشه
وقتي تنها هستم به تو فكر مي كنم
وقتي تو يه جاي شلوغ هستم دوست دارم تنها باشم و بازم به تو فكر كنم
وقتي خيلي دلم برات تنگ ميشه غمگين ميشم
وقتي فكر مي كنم كه بيشتر از چند كيلومتر باهات فاصله ندارم ولي نمي تونم بيام ببينمت دلگير ميشم
وقتي خوابتو ميبينم خوشحال مي شم
وقتي صداتو مي شنوم لبخند ميزنم
وقتي بهم ميگي دلم برات تنگ شده منم دلم مي خواد پر بگيرم و بيام پيشت
وقتي ميگي دوستت دارم منم از ته دلم ميگم عشق من دوستت دارم براي هميشه
Thursday, January 3, 2008
ازدواج موفق
اگر دو نفر همديگر را عاشقانه دوست داشته باشند و مشكلي هم با هم نداشته باشند و به هر دليلي نتوانند ازدواج كنند و بعد از مدتي هر كدام با شخص ديگري پيوند زناشويي ببندند آيا به نظر شما مي توانند ازدواج موفقي داشته باشند؟
Wednesday, January 2, 2008
تو
براي خونه خريد مي كنم
همه جا را تميز و مرتب مي كنم
همه لباسها و ملافه هاي شستني را تو ماشين مي اندازم
پرده هاي تازه را آويزان مي كنم
روتختي تازه رو تخت ها پهن مي كنم
يه غذاي خوشمزه درست مي كنم
چاي تازه دم مي كنم
ميوه ها رو تو ظرف مي چينم
شمع هاي قلبي شكل را روشن مي كنم و روي ميز مي گذارم
حموم مي گيرم و لباسهاي تازه ام را مي پوشم و آرايش مي كنم و عطري را كه دوست داري ميزنم
فقط ميمونه كه تو بيايي و گل تازه برام بياري كه تو گلدون باريك روي ميز بذارم و با هم يه شام عاشقانه بخوريم