Monday, January 28, 2008

خيابان پرخاطره


دكتري كه براي بارداري ميرم پيشش تو يكي از فرعي هاي خيابان عباس آباده. اون خيابان را كه حتما يادته. چقدر خاطره داريم از اون جا. حالا كه دارم اينقدر سعي ميكنم
، بايد دقيقا ماهي يه بار برم تو اون خيابان پر خاطره. ديدي بازم اصلا تقصير من نيست؟

Saturday, January 26, 2008

نامه ها


سلام

حال همه ما خوب است

ملالي نيست جز گم شدن گاه به گاه خيالي دور كه مردم آن را شادماني بي سبب ميگويند

با اين همه عمري اگر باقي بود طوري آن را سپري ميكنيم

كه نه زانوي آهوي بي جفت بلرزد و نه اين دل ناماندگار بي درمان

من خودم هستم ، بي خود آينه رو به روي خاطره مگير

هيچ اتفاقي رخ نداده است

تنها شبي هفت ساله خوابيدم و بامدادي هزارساله برخواستم

دارم هي پا به پاي نرفتن صبوري ميكنم

صبوري ميكنم تا تمام كلمات عاقل شوند

صبوري ميكنم تا ترنم نام تو در ترانه كاملتر شود

صبوري ميكنم تا طلوع تبسم تا سهم سايه

تا مرگ خسته از دق الباب نوبتم

آهسته ، زير لب ، چيزي ، حرفي ، سخني بگو

مثلاً وقت بسيار است و دوباره بازخواهم گشت

باران مي آيد

و ما تا فرصت سلامي ديگر خانه نشين ميشويم

كاش نامه را به خط گريه مينوشتم

تنها تكرار نام توست كه مي گويد ديدگانت خواهران بارانند

سرانجام باورت مي كنند

بايد اين كوچه نشينان ساده بدانند

كه جرم باد ز بودن بافته هاي رويا نبوده است

گريه نكن !

راهمان دور دلمان كنارهمين گريستن است

دوباره به ديدنت مي آيم

مي توانم كنار تو باشم و باز بي آواز از اين هم همه بگذرم ؟

اشتباه از ما بود

كه خواب سرچشمه را در خيال پياله مي ديديم

دستمان خالي

دلهامان پر

گفتگوهامان مثلاً ما ...

حالا مهم نيست

مهم نيست كه تشنه به روياي آب ميميريم

از خانه كه مي آيي

يك دستمال سپيد ، پاكتي سيگار ، گزينه شعر فروغ

و تحملي طولاني بياور

احتمال گريستن ما بسيار است

بي قرار بي قرار

مي خواهم بروم ، مي خواهم بمانم

نگفتمت وقتي خاموشم تو در مزن

مي خواهم به رواج عدالت آدمي بينديشم

مي خواهم ساده باشم

امروز هم كسي اگر صدايم كرد

بگو خانه نيست

بگو رفته است شمال

مي خواهم به جنوب بينديشم

مي ترسم ، مضطربم

و با آنكه ميترسم و مضطربم

باز با تو تا آخر دنيا خواهم آمد

مي آيم كنار گفتگويي ساده

تمام روياهايت را بيدار ميكنم

و آهسته و زيرلب ميگويم

برايت آب آورده ام تشته نيستي ؟

مي آيي همسفر شويم ؟

مشكلي پيش نمي آيد

كاري به كار ما ندارند

نه كرم شبتاب و نه كژدم زرد

وقتي دستمان به آسمان رسيد

وقتي كه بر آن بلندي كبود نشستيم

ديگر دست كسي به ما نخواهد رسيد

غروب است

با آنكه ميترسم و با آنكه سخت مضطربم

باز با تو تا آخر دنيا خواهم آمد

اگر مي آمدي مي دانستي

چرا هميشه رفتن به سوي حريم علاقه آسان و بازآمدن از تصرف بوسه دشوار است

خداحافظ ... !

خداحافظ پرده نشين محفوظ گريه ها

خداحافظ عزيز بوسه هاي معصوم هفده سالگي

خداحافظ ... !


شعر از علي صالحي انتخاب شده از مجموعه نامه ها



Friday, January 25, 2008

فرصتي براي شكوفايي عشق

دوستي مطلبي درباره عشق و اينكه چه كسي بايد شروع كننده باشه نوشته بود. منم كامنتي براش گذاشتم كه بدم نيومد اينجا هم بذارمش.


اگه دو نفر واقعا عاشق هم باشند و از بودن با هم لذت ببرند اون وقت اين جريان (شروع كننده كي باشه) اصلا بينشان پيش نمياد.
هر وقت كه احساس نياز كردند (هركدومشون) به هم زنگ ميزنند يا همديگر را مي بينند و قشنگي عشق به همينه.
اگه همش بخواهي احساساتتو كنترل كني و منتظر بموني كه طرفت اول شروع كنه شايد هيچ وقت يه موقعيت خوب براي شكوفايي عشق پيدا نكني.
يه وقت به خودت ميايي و ميبيني كه خيلي ديره و چقدر موقعيت هاي عالي داشتي كه از دست دادي و پشيموني ديگه فايده نداره.
بياييد از با هم بودن لذت ببريم و از ابراز عشق نهراسيم


Wednesday, January 23, 2008

سردمه


· ميدوني ديروز آب شهر قطع شده بود و پكيج كار نمي كرد؟ يخ زدم تا شب.

· آخ عزيزم اينجور وقتا بهم بگو بيام پيشت و بغلت كنم تا گرم گرم بشي.


كاش ميشد هر وقت سردمه بياي پيشم(نميدونم چرا بيشتر وقتا سردمه. تو ميدوني چرا؟؟؟!!!).


Tuesday, January 22, 2008

نگراني


من ميدونم و مطمئنم اگه امروز تو به جاش بودي با من اينجوري برخورد نمي كردي. هرچه قدرهم كه دوستم داشتي و نگران حالم بودي. مگه نه؟

Wednesday, January 16, 2008

صداي تو


شنيدن صداي گرمت
، تو اين هواي سرد خيلي دلپذيره عزيزم


Saturday, January 12, 2008

بازم تو


شايد فكر كردن به او باعث بشه كه بتونم كمتر به تو فكر كنم. ولي تو چه فكري مي كني؟ من موفق ميشم يا نه؟

كوچولوي من


بالاخره تصميم گرفتي كه باشي
منتظرت بودم و دوستت داشتم
حالا يه جور ديگه منتظرتم
اميدوارم زياد اذيتم نكني
خانه نشينم نكني
بذاري با انتظار بدنيا اومدنت شاد باشم و احساس بيهودگي نكنم
بتونم به كارهام برسم و همه چيز را براي ورودت آماده كنم.
باشه كوچولوي عزيزمن؟

Tuesday, January 8, 2008

داغ داغ


شام :‌يه سوپ داغ
بعد از شام :‌يه قهوه داغ
قبل خواب : يه حمام داغ
خواب:تو يه رختخواب گرم و نرم و يه آغوش داغ

Monday, January 7, 2008

برف


عزيز من الان كجايي؟ داري چكار مي كني؟

تو خونه هستي و داري نهار مي خوري؟

داري حاضر ميشي كه بري سركار؟

يه چرت كوچولو ميزني؟


هر جا كه هستي و هر كاري كه داري انجام ميدي ...

آيا با ديدن اين برفها تو هم دلت ميخواست كه الان كنار من بودي؟

با هم قدم ميزديم در حالي كه دستامون تو دست هم بود؟

يا تو يه رستوران گرم با هم نهار مي خورديم و به بيرون نگاه مي كرديم كه از برف سپيد پوش شده؟

يا تو خونه بوديم و كنار هم دراز كشيده بوديم و من سرمو رو شونه هات گذاشته بودم و تو آغوش گرمت به هيچ سرمايي فكر نمي كردم؟


كدوموشو بيشتر دوست داري عزيز دل من؟


Sunday, January 6, 2008

عاشق بودن


همیشه ماندن دلیل بر عاشق بودن نیست خیلی ها می روند تا ثابت کنند که عاشقن

Saturday, January 5, 2008

دوستت دارم براي هميشه

وقتي تنها هستم به تو فكر مي كنم

وقتي تو يه جاي شلوغ هستم دوست دارم تنها باشم و بازم به تو فكر كنم

وقتي خيلي دلم برات تنگ ميشه غمگين ميشم

وقتي فكر مي كنم كه بيشتر از چند كيلومتر باهات فاصله ندارم ولي نمي تونم بيام ببينمت دلگير ميشم

وقتي خوابتو ميبينم خوشحال مي شم

وقتي صداتو مي شنوم لبخند ميزنم

وقتي بهم ميگي دلم برات تنگ شده منم دلم مي خواد پر بگيرم و بيام پيشت

وقتي ميگي دوستت دارم منم از ته دلم ميگم عشق من دوستت دارم براي هميشه

Thursday, January 3, 2008

ازدواج موفق


اگر دو نفر همديگر را عاشقانه دوست داشته باشند و مشكلي هم با هم نداشته باشند و به هر دليلي نتوانند ازدواج كنند و بعد از مدتي هر كدام با شخص ديگري پيوند زناشويي ببندند آيا به نظر شما مي توانند ازدواج موفقي داشته باشند؟

Wednesday, January 2, 2008

تو


براي خونه خريد مي كنم
همه جا را تميز و مرتب مي كنم
همه لباسها و ملافه هاي شستني را تو ماشين مي اندازم
پرده هاي تازه را آويزان مي كنم
روتختي تازه رو تخت ها پهن مي كنم
يه غذاي خوشمزه درست مي كنم
چاي تازه دم مي كنم
ميوه ها رو تو ظرف مي چينم
شمع هاي قلبي شكل را روشن مي كنم و روي ميز مي گذارم
حموم مي گيرم و لباسهاي تازه ام را مي پوشم و آرايش مي كنم و عطري را كه دوست داري ميزنم

فقط ميمونه كه تو بيايي و گل تازه برام بياري كه تو گلدون باريك روي ميز بذارم و با هم يه شام عاشقانه بخوريم