Sunday, October 11, 2009

باز هم تو

در طول روز تمام وقتم با نی نی پر میشه. وقت ندارم به چیزی فکر کنم. همین که به کارهای خونه و خودم و نی نی برسم خدا را شکر میکنم. اگه هم رسیدم که یه چرت عصرگاهی بزنم که دیگه خدا را بنده نیستم.

ولی ... شبها که همه کارها تموم میشه و میخوام بخوابم باز میایی جلو چشمم و خاطراتمون تو ذهنم زنده میشه

.

Tuesday, October 6, 2009

هرگز

شاید دیگه خیلی کمتر بهت فکر کنم ولی بدون که هرگز نمیتونم فراموشت کنم حتی اگه سعی کنم


.