Monday, December 31, 2007

شانه هايت


شانه هايت را براي گريه كردن دوست دارم
بي تو بودن را براي با تو بودن دوست دارم


Sunday, December 30, 2007

زود بيا


سردمه. زود بيا و بغلم كن
گشنمه.زود بيا با هم يه چيزي بخوريم
خوابم مياد. زود بيا بريم بخوابيم
خسته ام. زود بيا عزيزم زود زود


Monday, December 24, 2007

عكس

وقتی خاطره های آدم زیاد می شه، دیوار اتاقش پره عكس می شه، اما دلت برای اونی تنگ می شه كه نمی تونی عكسشو به دیوار بزنی


Saturday, December 22, 2007

بدون شرح


فرياد


ديگه نميدونم با چه زبوني بگم كه دلم برات تنگ شده. تمام تنم هم فرياد ميزنه و تو رو مي خواد

Friday, December 21, 2007

اگه دوست داشتي بيا


ديگه منتظرت نمي مونم. اگه دوست داشتي بيا.



Wednesday, December 19, 2007

هر وقت


هر وقت موهامو كوتاه مي كنم فكر مي كنم الان اگه تو منو ميديدي چي مي گفتي؟

هر وقت يه لباس جديد مي خرم فكر مي كنم آيا تو خوشت مياد يا نه؟

هر وقت يه لباس زير جديد مي پوشم فكر مي كنم كاش مي شد تو اونا رو تو تن من ببيني.

هر وقت يه مانتوي جديد و روسري قشنگ مي خرم فكر مي كنم كاش وقتي اونا رو پوشيدم تو رو اتفاقي ببينم.

هر وقت يه غذاي خوشمزه درست مي كنم كه دوست داري فكر مي كنم كاش ميشد الان پيشم بودي و با هم مي خورديمش.

هر وقت يه فيلم قشنگ عاشقانه مي بينم فكر مي كنم كاش مي شد با هم ببينيمش.

هر وقت هوا آفتابيه فكر مي كنم كاش مي شد با هم ميرفتيم قدم ميزديم.

هر وقت هوا بارونيه فكر مي كنم كاش مي شد با هم مي رفتيم يه كافي شاپ دنج و با هم يه نوشيدني داغ مي خورديم.

هر وقت برف مياد فكر مي كنم كاش تو هم اينجا بودي و با هم به ريزش برف نگاه مي كرديم و با گرماي تنمان گرم مي شديم.


...هر وقت هر كاري مي كنم به تو فكر مي كنم عشق من...


خواب


ديشب خوابتو ديدم عزيزم. تا كي بايد بيام اينجا باهات حرف بزنم؟
مي خوام پيشت باشم. بغلم كني و موهامو نوازش كني. با دستهاي گرمت منو گرم كني و تو گوشم زمزمه عشق كني
تا كي منتظر بمونم؟ تا كي مي تونم منتظر بمونم؟
تو ميدوني؟


Tuesday, December 18, 2007

حامله


حامله شدن به اون آسونيها هم كه فكر ميكرديم نيست. در واقع درصد حامله شدن نسبت عكس داره با تمايل به حامله شدن

قوانين مورفي را كه همه مي شناسيد نه؟



Monday, December 17, 2007

اتفاق



كاش ميشد يه بار ديگه اتفاقي ببينمت
اون وقت مي فهميدم كه خدا هم دلش برام سوخته


آرامش



اين روزها بيشتر از هميشه دلتنگتم. دلم مي خواد بيام تو بغلت و سرم و بزارم رو شونه هات و عطرت را بو كنم و بيحركت همونجا بمونم تا بهم آرامش بدي


Friday, December 7, 2007

هرگز نفهميدي



نخواستي كه باشي.

دنيا را دوست نداشتي.

ولي هرگز نفهميدي كه چقدر دوستت داشتم و چقدر انتظارت را كشيدم.


Wednesday, December 5, 2007

پاييز


بازم پاييزه. برگهاي زرد و نارنجي و نم نم بارون همشون منو ياد تو ميندازه. چقدر زمان زود ميگذره. چرا قدر خوشبختي مان را نمي دانستيم ؟



Tuesday, December 4, 2007

اميد


درد دارم. منتظرم. تحمل مي كنم چون اميدوارم تو هر چه زودتر بيايي. پس نا اميدم نكن .لطفا


Monday, December 3, 2007

منتظرم


بيصبرانه منتظرت هستم عزيزم


Sunday, November 25, 2007

نياز



بيشتر از اوني كه بتوني فكرش را كني به بودنت نياز دارم


Friday, November 23, 2007

هميشه دلتنگ تو


...هر وقت مي خوام كمتر بهت فكر كنم هميشه يه چيزي پيش مياد كه بيشتر از قبل به يادت بيفتم و دلتنگت بشم. انگار همه دست به دست هم مي دهند كه منو ياد تو بيندازند...



Wednesday, November 21, 2007

خوش به حالت

خوش به حالت...

لااقل تو يه عكس از من داري كه هر وقت دلت تنگ شد بهش نگاه كني ولي من هيچي ازت ندارم...



Tuesday, November 20, 2007

ياد تو



به ياد گرماي آغوشت مي خوابم
به اميد ديدن عشق در چشمانت بيدار مي شوم
به اميد شنيدن طنين صدايت روزهايم را مي گذرانم
به ياد شيريني بوسه هايت زندگي مي كنم

Sunday, November 18, 2007

انتظار

روي تختم دراز مي كشم و منتظر بوجود آمدنت ميشم...


تفاهم



ميدوني عزيزم ما در چه موردي هيچ وقت به تفاهم نرسيديم؟
من هميشه مي گفتم اول بايد چراغ را خاموش كني


Thursday, November 15, 2007

خواب و بیدار


سلام عزیزم شب بخیر
الان کجایی؟ داری چکار میکنی؟

یادته اون وقتها حتما قبل از خواب بهم زنگ میزدی و شب به خیر می گفتی؟
یادته ساعت زنگ دارم خراب شده بود و تو صبحها بهم زنگ میزدی که بیدارم کنی؟

چقدر شیرین بود با صدای تو خوابیدن و با صدای تو بیدار شدن


Monday, November 12, 2007

خواب و خاطره


دیشب خواب یکی از دوستام را دیدم.
( او را چند سالی بود که ندیده بودم و خبری ازش نداشتم وتا چند ماه پیش که تو یه رستوران دیدمش. با شوهرش و بچه اش ولی من را ندید و من هم مهمون داشتم و موقعیتی خوبی برای حال و احوال اونم بعد از چند سال نبود. ولی تو همون چند دقیقه شوهرش را شناختم. همون پسری بود که اون وقتها باهاش دوست بود و خیلی هم همدیگر را دوست داشتند. ولی خانواده هاشان مخالف بودند.)
از اینکه به هم رسیده بودند خیلی خوشحال شدم ولی بعدش دلم گرفت خیلی زیاد چون همون وقت فقط به یاد اونی بودم که دوستش داشتم و به هم نرسیدیم . نتونستیم ازدواج کنیم ولی نتونستیم عشق را هم از دلهامون بیرون کنیم. حالا فقط با حسرت به گذشته دوری که با هم داشتیم فکر میکنیم و با خاطراتمان زنده ایم. اینکه چرا نشد و حالا چی شده و کی دوباره همدیگر را دیدیم مهم نیست. فقط این مهمه که هنوز عشقمان باقی مونده و باید بسوزیم وبسازیم





Sunday, November 11, 2007

تقويم تاريخ


يازده سال پيش در چنين روزي براي اولين بار منو بوسيدي



Wednesday, November 7, 2007

...


....بازم نشد...


Sunday, November 4, 2007

كاش


كاش مي تونستم يه سري از قواعد را تغيير بدهم


Friday, November 2, 2007

خاطره


...امسال تولدت هيچ خاطره اي باهات ندارم...



Tuesday, October 30, 2007

بالاخره


بالاخره امروز باهات حرف زدم ولي فقط نه دقيقه و نه ثانيه

Monday, October 22, 2007

آرزو


...تنها آرزويم اينه كه يه بار ديگه‏‏ فقط يه بار ديگه شب تو آغوش گرم تو به خواب برم و صبح كه بيدار ميشم اول تو رو ببينم...


دو نيمه


خيلي سخته كه يه كاريو دلت بخواد انجام بدي ولي اون يكي نيمه ات نذاره. فكر كنم بعد از مدتي دونيمه بشم

Sunday, October 21, 2007

دلتنگ تو


وقتي كه خيلي دلم برات تنگ ميشه ميام اينجا و برات مي نويسم. اينجوري فكر ميكنم كه كنارتم

سلام به همه دوستان


اينجا رو ثبت كردم كه براي دل خودم بنويسم. براي تنهايي هام و دلتنگي هام