Monday, November 12, 2007

خواب و خاطره


دیشب خواب یکی از دوستام را دیدم.
( او را چند سالی بود که ندیده بودم و خبری ازش نداشتم وتا چند ماه پیش که تو یه رستوران دیدمش. با شوهرش و بچه اش ولی من را ندید و من هم مهمون داشتم و موقعیتی خوبی برای حال و احوال اونم بعد از چند سال نبود. ولی تو همون چند دقیقه شوهرش را شناختم. همون پسری بود که اون وقتها باهاش دوست بود و خیلی هم همدیگر را دوست داشتند. ولی خانواده هاشان مخالف بودند.)
از اینکه به هم رسیده بودند خیلی خوشحال شدم ولی بعدش دلم گرفت خیلی زیاد چون همون وقت فقط به یاد اونی بودم که دوستش داشتم و به هم نرسیدیم . نتونستیم ازدواج کنیم ولی نتونستیم عشق را هم از دلهامون بیرون کنیم. حالا فقط با حسرت به گذشته دوری که با هم داشتیم فکر میکنیم و با خاطراتمان زنده ایم. اینکه چرا نشد و حالا چی شده و کی دوباره همدیگر را دیدیم مهم نیست. فقط این مهمه که هنوز عشقمان باقی مونده و باید بسوزیم وبسازیم





No comments: