Wednesday, April 27, 2011

خواب

ديشب خوابتو ديدم
حدس ميزنم يه اتفاق جديدي برات افتاده
جواب تلفنتو ندادي
اميدوارم همه چيز خوب پيش رفته باشه

پ . ن‌: تو خواب داشتم بهت مي گفتم بيا فقط بچه هامون رو بر داريم و با هم بريم يه جاي ديگه.وقتي بيدار شدم براي خودم هم عجيب بود كه اين حرف رو زدم. حرفي بود كه هيچ وقت جرات نكرده بودم تو بيداري هم بهش فكر كنم


.

Sunday, April 24, 2011

ديگران نه

جرات نميكنم بهت زنگ بزنم و حالت رو بپرسم
دلم نميخواد خبري بر خلاف ميلم ازت بشنوم
دوست ندارم بدونم كه بجز من و تو ديگران هم تو زندگي مون هستند

دلم ميخواد فقط خودمون دوتا رو كنار هم تصور كنم
با عشقي كه هيچ وقت تموم نميشه...كهنه نميشه...پير نميشه


.

Wednesday, April 20, 2011

دوباره شاغل شدم

از بعد از عيد دارم ميرم سركار. روحيه ام خيلي بهتره و زياد وقت ندارم بشينم و فكرهاي بيخودي كنم. ني ني هم ميره مهد كودك و كم كم داره عادت مي كنه

.

Tuesday, April 5, 2011

امید

همه امیدم این بود که دوستش نداری ولی حالا با این وضعیت جدید دیگه احساستو بهش نمیدونم

.