Tuesday, November 22, 2011

آخه چرا؟

...
کاش همون موقع جلومو می گرفتی. اونقدر راحت نمیگذاشتی برم . اگه فقط کمی اصرار می کردی میتونستی سرنوشتمونو عوض کنی.


ما خیلی همدیگر رو دوست داشتیم آخه چرا اینقدر راحت اجازه دادی همه چیز تغییر کنه؟ چرا اینقدر زود تسلیم شدی؟ چرا مقاومت نکردی ، نجنگیدی و برای نگه داشتن عشقمون جلوی همه دنیا نایستادی؟ چرا؟


باید این همه سال می گذشت و می فهمیدی که اشتباه کردی ، می فهمیدی که زندگی هردومون رو تباه کردی ، می فهمیدی که همه چی تقصیر تو بود؟


وقتی تو فیلمها می بینم که عاشقها بخاطر عشقشون همه کار می کنند دلم برای خودم میسوزه. دلم میخواست تو هم بخاطر نگه داشتنم تلاش می کردی و نمیزاشتی هیچ کس و هیچ چیز جلوی خوشبخت شدنمون رو بگیره. نمیزاشتی هیچ کس مارو از هم جدا کنه. چرا سعی نکردی؟ چرا؟ نمیخوام فکر کنم که به قدر لازم دوستم نداشتی چون خوب میدونم که داشتی و خیلی هم دوستم داشتی ولی نمیفهمم چرا گذاشتی برم ؟ آخه چرا؟


نمیفهمیدی که چقدر دوستت داشتم؟ چقدر برات دلتنگ میشدم و چقدر برات گریه می کردم؟ آخه چرا گذاشتی این همه زجر بکشم. میدونم که تو هم خیلی زجر کشیدی. خیلی تنها بودی و خوشبخت نشدی و همیشه یه گوشه دلت منو نگه داشتی ولی همه اینها تقصیر تو بود . خودت خوب میدونی که من اون موقع چاره ای نداشتم ولی تو یه مرد بودی و میتونستی جلوی دنیا بایستی و ازم حمایت کنی ولی نکردی منو تنها ول کردی که برم و با غمهام و سختیهام تنها مبارزه کنم و حتی نتونم با کسی درد دل کنم و همیشه دلتنگ تو و بوسه هات و شانه هات بشم


نمیفهمم... هنوز هم بعد از این همه سال نمی فهمم... نمیدونم چرا اینکار رو کردی ...چرا؟ امیدوارم که خودت بدونی عشق من...ا

.

Thursday, November 17, 2011

بیمعرفت

گاهی آدم
دلش می خواد
یکی رو با انگشت نشان بده
و
بگه
این بی معرفت دنیای منه

(از مطالب فیس بوک)

.

Sunday, November 13, 2011

آرزو


دلم میخواست دستم تو دستت باشه و باهم اینجا قدم بزنیم و به هیچ کس بجز خودمون فکر نکنیم عشق من


.

Saturday, November 5, 2011

بچه ها

نتونستم مقاومت کنم و بهت زنگ زدم. ولی فقط درباره بچه هامون حرف زدیم و درد دل کردیم باورت میشه؟

.