بد جوری به بودنت نیاز دارم
تنها چیزی که کمی آرامم می کند نوازش ها و دلداری های توست
افسوس که بسیار از من دوری و من بینهایت دلتنگ تو و غمگین
.
Tuesday, December 13, 2011
Monday, December 12, 2011
miss u honey...
فقط خدا میدونه که چقدر دلم برات تنگ شده. یازده روز تنها بودم ولی بهت زنگ نزدم...پیشت نیومدم...نگفتم پیشم بیایی ...ولی هر شب به یاد تو و آغوش تو خوابیدم ...ا
.
.
Sunday, December 4, 2011
شیطونه میگه...ا
شیطونه میگه...ا
بهت زنگ بزنم
یا
پاشم بیام پیشت
یا
دعوتت کنم بیای پیشم
یا
با هم بریم ناهار بخوریم
یا
...
یا
...
.
بهت زنگ بزنم
یا
پاشم بیام پیشت
یا
دعوتت کنم بیای پیشم
یا
با هم بریم ناهار بخوریم
یا
...
یا
...
.
Tuesday, November 22, 2011
آخه چرا؟
...
کاش همون موقع جلومو می گرفتی. اونقدر راحت نمیگذاشتی برم . اگه فقط کمی اصرار می کردی میتونستی سرنوشتمونو عوض کنی.
ما خیلی همدیگر رو دوست داشتیم آخه چرا اینقدر راحت اجازه دادی همه چیز تغییر کنه؟ چرا اینقدر زود تسلیم شدی؟ چرا مقاومت نکردی ، نجنگیدی و برای نگه داشتن عشقمون جلوی همه دنیا نایستادی؟ چرا؟
باید این همه سال می گذشت و می فهمیدی که اشتباه کردی ، می فهمیدی که زندگی هردومون رو تباه کردی ، می فهمیدی که همه چی تقصیر تو بود؟
وقتی تو فیلمها می بینم که عاشقها بخاطر عشقشون همه کار می کنند دلم برای خودم میسوزه. دلم میخواست تو هم بخاطر نگه داشتنم تلاش می کردی و نمیزاشتی هیچ کس و هیچ چیز جلوی خوشبخت شدنمون رو بگیره. نمیزاشتی هیچ کس مارو از هم جدا کنه. چرا سعی نکردی؟ چرا؟ نمیخوام فکر کنم که به قدر لازم دوستم نداشتی چون خوب میدونم که داشتی و خیلی هم دوستم داشتی ولی نمیفهمم چرا گذاشتی برم ؟ آخه چرا؟
نمیفهمیدی که چقدر دوستت داشتم؟ چقدر برات دلتنگ میشدم و چقدر برات گریه می کردم؟ آخه چرا گذاشتی این همه زجر بکشم. میدونم که تو هم خیلی زجر کشیدی. خیلی تنها بودی و خوشبخت نشدی و همیشه یه گوشه دلت منو نگه داشتی ولی همه اینها تقصیر تو بود . خودت خوب میدونی که من اون موقع چاره ای نداشتم ولی تو یه مرد بودی و میتونستی جلوی دنیا بایستی و ازم حمایت کنی ولی نکردی منو تنها ول کردی که برم و با غمهام و سختیهام تنها مبارزه کنم و حتی نتونم با کسی درد دل کنم و همیشه دلتنگ تو و بوسه هات و شانه هات بشم
نمیفهمم... هنوز هم بعد از این همه سال نمی فهمم... نمیدونم چرا اینکار رو کردی ...چرا؟ امیدوارم که خودت بدونی عشق من...ا
.
کاش همون موقع جلومو می گرفتی. اونقدر راحت نمیگذاشتی برم . اگه فقط کمی اصرار می کردی میتونستی سرنوشتمونو عوض کنی.
ما خیلی همدیگر رو دوست داشتیم آخه چرا اینقدر راحت اجازه دادی همه چیز تغییر کنه؟ چرا اینقدر زود تسلیم شدی؟ چرا مقاومت نکردی ، نجنگیدی و برای نگه داشتن عشقمون جلوی همه دنیا نایستادی؟ چرا؟
باید این همه سال می گذشت و می فهمیدی که اشتباه کردی ، می فهمیدی که زندگی هردومون رو تباه کردی ، می فهمیدی که همه چی تقصیر تو بود؟
وقتی تو فیلمها می بینم که عاشقها بخاطر عشقشون همه کار می کنند دلم برای خودم میسوزه. دلم میخواست تو هم بخاطر نگه داشتنم تلاش می کردی و نمیزاشتی هیچ کس و هیچ چیز جلوی خوشبخت شدنمون رو بگیره. نمیزاشتی هیچ کس مارو از هم جدا کنه. چرا سعی نکردی؟ چرا؟ نمیخوام فکر کنم که به قدر لازم دوستم نداشتی چون خوب میدونم که داشتی و خیلی هم دوستم داشتی ولی نمیفهمم چرا گذاشتی برم ؟ آخه چرا؟
نمیفهمیدی که چقدر دوستت داشتم؟ چقدر برات دلتنگ میشدم و چقدر برات گریه می کردم؟ آخه چرا گذاشتی این همه زجر بکشم. میدونم که تو هم خیلی زجر کشیدی. خیلی تنها بودی و خوشبخت نشدی و همیشه یه گوشه دلت منو نگه داشتی ولی همه اینها تقصیر تو بود . خودت خوب میدونی که من اون موقع چاره ای نداشتم ولی تو یه مرد بودی و میتونستی جلوی دنیا بایستی و ازم حمایت کنی ولی نکردی منو تنها ول کردی که برم و با غمهام و سختیهام تنها مبارزه کنم و حتی نتونم با کسی درد دل کنم و همیشه دلتنگ تو و بوسه هات و شانه هات بشم
نمیفهمم... هنوز هم بعد از این همه سال نمی فهمم... نمیدونم چرا اینکار رو کردی ...چرا؟ امیدوارم که خودت بدونی عشق من...ا
.
Thursday, November 17, 2011
Sunday, November 13, 2011
Saturday, November 5, 2011
بچه ها
نتونستم مقاومت کنم و بهت زنگ زدم. ولی فقط درباره بچه هامون حرف زدیم و درد دل کردیم باورت میشه؟
.
.
Monday, October 31, 2011
Monday, October 17, 2011
دروغ
یه جا خوندم :اگه يك روز فكر كردي نبودن يه كسي بهتر از بودنشه چشمات و ببند و اون لحظه اي كه اون كنارت نباشه و به خاطر بيار اگه چشمات خيس شد بدون داري به خودت دروغ ميگي و هنوز دوستش داري
و من به تو فکر میکنم و چشمام خیس خیس میشه
.
و من به تو فکر میکنم و چشمام خیس خیس میشه
.
Sunday, October 2, 2011
بازم یه پاییز غمگین بدون تو
خیلی دلتنگ و غمگینم
خودت بهتر میدونی که حال و هوای پاییز همیشه منو پرت میکنه به روزهای اول آشناییمون
خش خش برگها منو یاد عصرهایی میندازه که میومدی دنبالم و دستامو تو دستات می گرفتی و با هم قدم میزدیم تا به خونه برسیم
چایی دم میکردیم و فیلم میدیدم و حرف میزدیم
گاهی هم تو درس می خوندی و من در همون حال سرمو رو پاهات می ذاشتم و تو موهامو نوازش می کردی
بعضی وقتا من غذا درست می کردم و گاهی هم تو آشپزی می کردی هر چی که میخوردیم به نظرمون خوشمزه ترین غذای جهان میومد
وقتی که مهمون داشتیم میرفتیم تو آشپزخونه و یواشکی همدیگر رو می بوسیدیم و تحمل انتظار تا آخر شب رو نداشتیم و همیشه هم یکی اتفاقی ما رو میدید ولی اهمیتی نمیدادیم. ما به عشقمون افتخار می کردیم
ما خوشبخت ترین بودیم و در طول روز بارها به هم زنگ میزدیم و همیشه یه چیزی برای گفتن داشتیم
به هر بهانه ای سعی می کردیم که پیش هم باشیم
یادته یه متکای گنده داشتی که دوتایی بهش تکیه میدادیم و فیلم میدیدم؟ یادمه یه شب رو همون متکا با تلویزیون و چراغ روشن خوابمون برد
حاضرم هر کاری انجام بدم و فقط یه روز دیگه همونجوری با هم زندگی کنیم و همونقدر جوون و امیدوار و عاشق باشیم....کاش میشد
.
خودت بهتر میدونی که حال و هوای پاییز همیشه منو پرت میکنه به روزهای اول آشناییمون
خش خش برگها منو یاد عصرهایی میندازه که میومدی دنبالم و دستامو تو دستات می گرفتی و با هم قدم میزدیم تا به خونه برسیم
چایی دم میکردیم و فیلم میدیدم و حرف میزدیم
گاهی هم تو درس می خوندی و من در همون حال سرمو رو پاهات می ذاشتم و تو موهامو نوازش می کردی
بعضی وقتا من غذا درست می کردم و گاهی هم تو آشپزی می کردی هر چی که میخوردیم به نظرمون خوشمزه ترین غذای جهان میومد
وقتی که مهمون داشتیم میرفتیم تو آشپزخونه و یواشکی همدیگر رو می بوسیدیم و تحمل انتظار تا آخر شب رو نداشتیم و همیشه هم یکی اتفاقی ما رو میدید ولی اهمیتی نمیدادیم. ما به عشقمون افتخار می کردیم
ما خوشبخت ترین بودیم و در طول روز بارها به هم زنگ میزدیم و همیشه یه چیزی برای گفتن داشتیم
به هر بهانه ای سعی می کردیم که پیش هم باشیم
یادته یه متکای گنده داشتی که دوتایی بهش تکیه میدادیم و فیلم میدیدم؟ یادمه یه شب رو همون متکا با تلویزیون و چراغ روشن خوابمون برد
حاضرم هر کاری انجام بدم و فقط یه روز دیگه همونجوری با هم زندگی کنیم و همونقدر جوون و امیدوار و عاشق باشیم....کاش میشد
.
Monday, September 26, 2011
بیشتر و زودتر
این روزها زیاد بهت فکر میکنم. زیاد خوابتو میبینم ولی بهت زنگ نمیزنم. دلم میخواد ببینم تو کی بهم زنگ میزنی و کدوممون بیشتر و زودتر دلتنگ میشیم
.
.
Wednesday, September 14, 2011
MOM
2yrs, "mommy , I love you"
12yrs, "mom, whatever"
16yrs "mom is so annoying"
18yrs, "I want to leave this place "
25yrs, "mom, you were right"
30yrs, "I want to go to my moms house"
40yrs, "I don't want to lose my mom"
60yrs,"I would give up everything for my mom to be here with me"
A mother is irreplaceable ... post this on your wall if you appreciate and love your Mom.....
.
12yrs, "mom, whatever"
16yrs "mom is so annoying"
18yrs, "I want to leave this place "
25yrs, "mom, you were right"
30yrs, "I want to go to my moms house"
40yrs, "I don't want to lose my mom"
60yrs,"I would give up everything for my mom to be here with me"
A mother is irreplaceable ... post this on your wall if you appreciate and love your Mom.....
.
Thursday, September 8, 2011
دلتنگی
بعضی وقتا هست که دوس داری کنارت باشه...
محکم بغلت کنه...
بذاره اشک بریزی راحت شی....
بعد آروم تو گوشت بگه: " دیوونه من که باهاتم "
.
محکم بغلت کنه...
بذاره اشک بریزی راحت شی....
بعد آروم تو گوشت بگه: " دیوونه من که باهاتم "
.
Tuesday, August 2, 2011
Friday, July 1, 2011
دلتنگي
اين همه دلتنگي هميشگي من كم بود حالا اينم اضافه شد: يه نفر تو شركتموه كه خيلي شبيه تو هست و هر وقت كه مي بينمش بيشتر دلم برات تنگ ميشه
.
.
Saturday, June 18, 2011
امروز از آن روزهاست
امروز از آن روزهاست كه دوست داشتم باشي
صبح بيدار شوم و چشمان ِ مست ِ خوابت را ببينم
...لبخند بزنم...خودم را كش بدهم
گلوله شوي در آغوشم ،سرت روي سينه ام باشد
موهايت را نفس بكشم
دستهايم را دورت حلقه كنم، دلم نيايد جدا شوم
امروز را استعلاجي رد كنم، پيشت بمانم
امروز از آن روزهاست
پ. ن: از مطالب به اشتراك گذاشته در فيس بوك كه بد جوري وصف حال اين روزهاي من است
.
صبح بيدار شوم و چشمان ِ مست ِ خوابت را ببينم
...لبخند بزنم...خودم را كش بدهم
گلوله شوي در آغوشم ،سرت روي سينه ام باشد
موهايت را نفس بكشم
دستهايم را دورت حلقه كنم، دلم نيايد جدا شوم
امروز را استعلاجي رد كنم، پيشت بمانم
امروز از آن روزهاست
پ. ن: از مطالب به اشتراك گذاشته در فيس بوك كه بد جوري وصف حال اين روزهاي من است
.
Wednesday, June 8, 2011
از اس ام اس هاي تبليغاتي متنفرم
هر وقت برام يه اس ام اس مياد اميدوارم كه تو باشي و ميدوني هر بار نااميد ميشم
.
.
Tuesday, May 17, 2011
Saturday, May 14, 2011
دلتنگي
همش تو فكرتم. دلم ميخواد ببينمت و يه جا بشينيم و حسابي با هم حرف بزنيم. هيچكس هم نياد بگه زود باش ديرتون شده بايد هر كدوم زود برين سر كاراتون. خيلي چيزهاست كه ميخوام ازت بپرسم. خيلي حرفهاست كه ميخوام بهت بزنم و كلي بوسه كه به حسابت نوشتم و هنوز وصول نشده...و بقيه اش رو خودت ميدوني عشق من
.
.
Monday, May 2, 2011
بچه
ميدوني؟ ... خودم ازدواج كردم ولي دلم نميخواست تو ازدواج كني ، خبر ازدواجت خيلي ناراحتم كرد
بعدش كه فهميدم دوستش نداري و هنوز دلت پيش منه و خاطرات مشتركمون رو اصلا فراموش نكردي كمي خيالم راحت شد
ميدوني؟... خودم بچه دار شدم ولي دلم نميخواست تو هم بچه داشته باشي بخصوص كه ميدونستم خيلي بچه ها رو دوست داري ولي ... خبر بچه دار شدنت داغونم كرد، چون خوب ميدونم اين عشقيه كه نميشه باهاش مقابله كرد و براي همين خيلي خيلي غمگينم
.
بعدش كه فهميدم دوستش نداري و هنوز دلت پيش منه و خاطرات مشتركمون رو اصلا فراموش نكردي كمي خيالم راحت شد
ميدوني؟... خودم بچه دار شدم ولي دلم نميخواست تو هم بچه داشته باشي بخصوص كه ميدونستم خيلي بچه ها رو دوست داري ولي ... خبر بچه دار شدنت داغونم كرد، چون خوب ميدونم اين عشقيه كه نميشه باهاش مقابله كرد و براي همين خيلي خيلي غمگينم
.
Wednesday, April 27, 2011
خواب
ديشب خوابتو ديدم
حدس ميزنم يه اتفاق جديدي برات افتاده
جواب تلفنتو ندادي
اميدوارم همه چيز خوب پيش رفته باشه
پ . ن: تو خواب داشتم بهت مي گفتم بيا فقط بچه هامون رو بر داريم و با هم بريم يه جاي ديگه.وقتي بيدار شدم براي خودم هم عجيب بود كه اين حرف رو زدم. حرفي بود كه هيچ وقت جرات نكرده بودم تو بيداري هم بهش فكر كنم
.
حدس ميزنم يه اتفاق جديدي برات افتاده
جواب تلفنتو ندادي
اميدوارم همه چيز خوب پيش رفته باشه
پ . ن: تو خواب داشتم بهت مي گفتم بيا فقط بچه هامون رو بر داريم و با هم بريم يه جاي ديگه.وقتي بيدار شدم براي خودم هم عجيب بود كه اين حرف رو زدم. حرفي بود كه هيچ وقت جرات نكرده بودم تو بيداري هم بهش فكر كنم
.
Sunday, April 24, 2011
ديگران نه
جرات نميكنم بهت زنگ بزنم و حالت رو بپرسم
دلم نميخواد خبري بر خلاف ميلم ازت بشنوم
دوست ندارم بدونم كه بجز من و تو ديگران هم تو زندگي مون هستند
دلم ميخواد فقط خودمون دوتا رو كنار هم تصور كنم
با عشقي كه هيچ وقت تموم نميشه...كهنه نميشه...پير نميشه
.
دلم نميخواد خبري بر خلاف ميلم ازت بشنوم
دوست ندارم بدونم كه بجز من و تو ديگران هم تو زندگي مون هستند
دلم ميخواد فقط خودمون دوتا رو كنار هم تصور كنم
با عشقي كه هيچ وقت تموم نميشه...كهنه نميشه...پير نميشه
.
Wednesday, April 20, 2011
دوباره شاغل شدم
از بعد از عيد دارم ميرم سركار. روحيه ام خيلي بهتره و زياد وقت ندارم بشينم و فكرهاي بيخودي كنم. ني ني هم ميره مهد كودك و كم كم داره عادت مي كنه
.
.
Tuesday, April 5, 2011
Thursday, March 24, 2011
Sunday, March 6, 2011
پایان سال
جیغ های نی نی کمتر شده . من هنوز خیلی تغییر نکردم. ولی دارم خودم رو مشغول می کنم با کارهای پایان سال
.
.
Thursday, February 24, 2011
Saturday, February 12, 2011
حالم بده
حالم خوب نیست. این بلاگ اسپات هم که حالش بده. دوستی گفت از کلمات خاص استفاده نکنید و امیدواریم بزودی مشکل حل بشه. من هم دو تا پست قبل رو حذف می کنم
.
.
Wednesday, February 2, 2011
Thursday, January 27, 2011
Sunday, January 16, 2011
Wednesday, January 12, 2011
Thursday, January 6, 2011
Subscribe to:
Posts (Atom)