امروز از آن روزهاست كه دوست داشتم باشي
صبح بيدار شوم و چشمان ِ مست ِ خوابت را ببينم
...لبخند بزنم...خودم را كش بدهم
گلوله شوي در آغوشم ،سرت روي سينه ام باشد
موهايت را نفس بكشم
دستهايم را دورت حلقه كنم، دلم نيايد جدا شوم
امروز را استعلاجي رد كنم، پيشت بمانم
امروز از آن روزهاست
پ. ن: از مطالب به اشتراك گذاشته در فيس بوك كه بد جوري وصف حال اين روزهاي من است
.
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment