ني ني را خيلي دوست دارم. از لحظاتي كه باهاش هستم لذت ميبرم. ولي بعضي وقتا خيلي خيلي خسته ميشم. دلم ميخواد يك كم بيشتر بخوابم و يا وقتي كه گرسنه هستم بتونم غذا بخورم كه معمولا نميشه. بايد تمام كارهام را با او تنظيم كنم. سير كه شد من غذا بخورم . جاش كه تميز شد به خودم برسم. وقتي خوابيد به خونه برسم .
ولي بعضي وقتا موقع خوابيدنش ميشينم و نگاش ميكنم و با خودم فكر ميكنم. حالا كه راحت خوابيده به اميد منه ميدونه كه مواظبش هستم ميدونه كه سيرش ميكنم ميدونه كه گرم نگهش ميدارم ميدونه كه تميز ميمونه و اون وقته كه سعي ميكنم به خستگي دايمي ام غلبه كنم و به وظايف مادري ام برسم
No comments:
Post a Comment