Thursday, December 18, 2008

ني ني



ني ني را خيلي دوست دارم. از لحظاتي كه باهاش هستم لذت ميبرم. ولي بعضي وقتا خيلي خيلي خسته ميشم. دلم ميخواد يك كم بيشتر بخوابم و يا وقتي كه گرسنه هستم بتونم غذا بخورم كه معمولا نميشه. بايد تمام كارهام را با او تنظيم كنم. سير كه شد من غذا بخورم . جاش كه تميز شد به خودم برسم. وقتي خوابيد به خونه برسم .

ولي بعضي وقتا موقع خوابيدنش ميشينم و نگاش ميكنم و با خودم فكر ميكنم. حالا كه راحت خوابيده به اميد منه ميدونه كه مواظبش هستم ميدونه كه سيرش ميكنم ميدونه كه گرم نگهش ميدارم ميدونه كه تميز ميمونه و اون وقته كه سعي ميكنم به خستگي دايمي ام غلبه كنم و به وظايف مادري ام برسم


No comments: