شعری از فریده حسن زاده:
در جواب ِ دخترم که پرسيد: چرا مرا به دنيا آوردي؟
زيرا سالهاي جنگ بود
و من نيازمند ِ عشق بودم
براي چشيدن ِطعم آرامش.
زيرا بالاي سي سال داشتم
و مي ترسيدم از پژمردن
پيش از شکفتن و غنچه دادن.
زيرا طلاق واژه اي ست
تنها براي مرد و زن
نه براي مادر و فرزند.
زيرا تو هرگز نميتواني بگويي:
مادر ِ سابق ِ من
حتي وقتي جنازهام را تشييع مي کني.
و هيج چيز، هيچ چيز در اين دنيا نمي تواند
ميان ِ مادر و فرزند جدايي افکند
نفرت يا مرگ حتي.
و تو بيزاري از من
زيرا تو را به دنيا آورد ه ام
تنها به خاطر ِ ترسم از تنها ماندن
و هرگز مرا نخواهي بخشيد
تا زماني که خود فرزندي به دنيا آوري
ناتوان از تاب آوردن ِ خاکستر ِ سوزان ِ
روياهاو آرزوهاي دور و درازت
***
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
1 comment:
مادر خانوم محترم،
اصلا جواب قانع کننده ای نبود.
Post a Comment